روزهای شلوغی رو پشت سر میذاریم، هم من و هم متین. داریم به پایان مهلت اجاره آپارتمان شهمیرزاد نزدیک میشیم و بعد از دیدن چند تا خونه، بالاخره مکان جدید رو پیدا کردیم.

دوباره درگیر مشکل تجاری شدن حساب بانک ملی خودم شدم. چهارشنبه رفتم و حساب رو بستم تا از شر مشکلاتش خلاص بشم.

اما جالب ترین اتفاق، همون روز چهارشنبه افتاد و رفتم دبیرستان و بعد از سالها مدارک دیپلم و پیش دانشگاهی و مدارک راهنمایی و ابتدایی رو گرفتم. کاربری اتاق ها عوض شده بود و مثلا همین دفتر آموزش فعلی، کلاس پیش دانشگاهی ما بود. یاد اون روزهای عالی که هیچ دغدغه ای نداشتیم و فقط شاد بودیم. روزهایی که امیر رو اولین بار، اونجا دیدم و چند سالی باهاش بغل دستی بودم و چقدر می خندیدیم. به یاد بچه هایی که سالهاست از ایران رفتند. دقیقا ۲۱ سال قبل بود که از اونجا رفتم به دانشگاه و تمام خاطرات اون روزها به خاطره ها و تاریخ پیوست. 

بارها گفتم، هیچ دوره ای توی زندگیم، به خوبی دوران دبیرستان نبود و نخواهد بود.

والسلام

درس گفتارهای تاریخ بیهقی از مهدی سیدی

دیدار دبیرستان بعد از سالها

پایان درس گفتارهای تاریخ بیهقی

دبیرستان
مشخصات
آخرین جستجو ها